SusaWebTools
SusaWebTools
SusaWebTools

ابزار چت روم

چت روم


I LOVE U


I LOVE U

ساده گذشتي ازدلم چراتوبي وفابودي اون روزي که دلم ميمرد بگوکه توکجابودي نديدي که بدون تو چقدردارم زجر مي کشم رحمي بکن به حال من نذار ازاين بدتر بشم ميدوني که بدون تو دلم نميتونه عزيز بهم بگوبمير ولي نگوکه اشکاتو نريز دنبال تواشک ميريزم شايددلت به رحم بياد شايدبرگردي وبگي دلت بازم منو ميخواد
نوشته شده در یک شنبه 26 تير 1390برچسب:,ساعت 23:30 توسط اسماعيل| |
زندگي يک خيال نيست،زندگي يک سراب نيست،ميتوان آن سوي زندگي رادريک خيال وسراب ديد،ميتوان آن رابه زيبايي اين خيال آراست وپس ازآن شايدروزي تمامي اين زيبايي هادرهم بشکند...زندگي حقيقتي است به وسعت تمامي لحظات دل انگيز وبه يادماندني! من نيزدر تعريف زندگي جستم وازاين ميان سه چيزيافتم،زندگي در غلتانه ايست بنام اشک،دفتريادبودي است بنام آه وعشق سوزاني است بنام غم.
نوشته شده در شنبه 25 تير 1390برچسب:زندگي,تعريف زندگي,ساعت 9:50 توسط اسماعيل| |
عشق يعني يک بلاي ماندگار عشق يعني يک صفاي سازگار عشق يعني هديه اي از آسمان عشق يعني باوجودزندگي دورازآداب مردم زيستن عشق يعني لحظه اي خنديدن و سالها اشک ندامت ريختن عشق يعني قطره بودن،سوختن عشق يعني راهي درياشدن هرچه هست اين عشق صدهاقلب صاف باحضورش آبي وبي کينه است عشق يعني سبزبودن تاابد،عشق رنگ نقره ي آيينه است
نوشته شده در چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:عشق يعني,عشق يعني,عشق يعني,ساعت 20:55 توسط اسماعيل| |
ميدونم ميري وقلبم واسه توميزنه عشقم نميدوني چراقلبت منوبازمي شکنه عشقم همه چيزم رومن دادم براي به تورسيدن نميدونم چرابازم توروبه قلبم نميدن دلم گناهي نداره اينجوري داره مي سوزه واسه ديدن توبازم چشاشوبه درمي دوزه براي به تورسيدن چه روزايي روسرکردم حالاکه توميخواي بياي نه ديگه برنميگردم بگوگناهم چي بوده که اينجوري دلم تنهاست فقط چيزي که ميتونم بگم،اينه خداباماست
نوشته شده در دو شنبه 20 تير 1390برچسب:,ساعت 13:45 توسط اسماعيل| |
شبي سردوباراني است،قطره هاي باران، آرام آرام برشيشه ي پنجره مي خوردواز ترنم هرقطره اش هزاران خاطره ي خوش برتابلوي ذهنم نمايان ميشود.وزش ملايم باد،دفترخاطرات زندگي ام راورق مي زند. طلوع يادآور تمام آغازهاي شيرين است، طلوع محبتها،طلوع دوستيها،طلوع يعني سپيده دم اميد،يعني ارمغان روشني ومحبت ،امامن ازطلوع زندگي ام تاکنون چيزي جز غروب هاي دلتنگي نديده ام.
نوشته شده در دو شنبه 20 تير 1390برچسب:شبي,طلوع,طلوع محبتها,طلوع دوستيها,ساعت 9:15 توسط اسماعيل| |
25س:عشق سيخي چنده؟طرف بايدباباش پولدارباشه،حالا خوشگلم باشه بدنيست 26س:اين يکي ديگه همونيه همه عمر ميخواستم،افتخارميدين غلامتون باشم؟ 27س:آخيش 28س:کاش قلم پام مي شکست وخواستگاري تو نمي اومدم. نظريادتون نره،حتمانظربدين
نوشته شده در یک شنبه 19 تير 1390برچسب:,ساعت 14:5 توسط اسماعيل| |
19س:دوست دارن ده تارو درآن واحد داشته باشن،تيزميشن و ابي گوش ميدن 20س:ازهمشون رودست مي خورن،ستار گوش ميدن تانفهمن چي شده 21س:زندگي روچيزي غيراز اين بچه بازيها مي بينن،مثلا آدم ميشن 22س:نه،ميفهمن که زندگي همش عشقه، دنبال يه آدم حسابي مي گردن 23س:يکي روپيدامي کنن امامرموزميشن، ديدشون عوض ميشه 24س:نه،اون بايه نفرديگه هم دوسته،اصلا لياقت عشق منوداشت
نوشته شده در شنبه 18 تير 1390برچسب:,ساعت 14:56 توسط اسماعيل| |
19س:ازبي توجهي يه نفررنج مي برن 20س:نه،نه،اون منونميخواست،آخرش ولم مي کرد،ميدونم 21س:فقط سن27-28سالگي قصدازدواج دارن،فقط!! 22س:خوشتيپ باشه،پولدارباشه،تحصيل کرده باشه،قدبلندباشه،آخ که چي نباشه؟؟!! 23س:همه خواستگاراروردمي کنن 24س:زيادمهم نيست که چه ريختيه،فقط شجاع باشه 25س:إه،چراهيشکي نمياد،هرجورش قبوله 26س:يه نفرميادبله 27س:آخيش 28س:کاش قلم پات مي شکست وبه خواستگاري من نمي اومدي
نوشته شده در جمعه 17 تير 1390برچسب:,ساعت 17:6 توسط اسماعيل| |
نه،ديگه برنگرد عزيز نه،اشک چشماتونريز نه،نميخوام باشي پيشم نه،ديگه عاشق نميشم واي،که چقدرساده بودم که،به تودلداده بودم تو،دلمو فريب دادي توازچشم من افتادي
نوشته شده در جمعه 17 تير 1390برچسب:نه,واي,نه,واي,ساعت 1:47 توسط اسماعيل| |
دوستت دارم کمترازخدا،بيشتر ازوجودم،زيرا به خدا ايمان دارم وبه تو اعتماد. راستي چه نيايي دارداين قلم،همه ي فرودهارايکجاميتوان نوشت،ميشود تاعمق دل باآن نوشت،ميشودبغض خاموش رافريادکرد،ميشودتاساحل اميد رفت. حالاکه ميشوداين همه راه همواررا شاد وخرامان باقلب پيمودپس مي نويسم وتنهابراي توعزيزترينم مي نويسم که: گل رابخاطررويش بهاررابخاطربويش وتورابخاطراحساست»دوستت دارم« http://www.esmaeilrazavimh.loxblog.com/vorod
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:دوستت دارم,دوستت دارم,ساعت 21:22 توسط اسماعيل| |
ميدونم تو ميري بازم ميمونم تنهاوبي کس تواين دنياي سوت وکور بريده بي تو اين نفس تواين دنياواسه من جز توهيشکي همدمي نيستش اگه با من باشي واست دلم روميکنم پيش کش نباشي واسه ي قلبم آخ اين دنياميشه زندون ديگه جوني ندارم من آخه بي تو ميشم بي جون تواين دنيابايد عاشق شد و دلو به دريا زد حالا که عاشقت شدم ديگه نکن دلم رو رد
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:ميدونم توميري,ميمونم,ساعت 14:10 توسط اسماعيل| |
مراصداکن اي تنفس نگران شب،مرابخوان به غربت تنهايي سينه ات،مراببربه روزهاي عبورترانه،ببين چگونه بي تابم درتنگناي تنهايي. پس ببرمراکه ديگردراينجاسبدهاي عشق خاليست،بوسه هاازگرمي لبهاي لاله هاتهي است،آبهادرچاله هاي بي محبت گنديده اند.اينجازمين دربوي غربتي ديگرمي شکافدوزندگي،ديگرازبي مهري هادرخفتان ونابودي است.پس مراببربه آنجايي که محبت دردلهاجاريست وعشق درسينه هادميده
نوشته شده در پنج شنبه 16 تير 1390برچسب:مراببر,مرابخوان,مراصداکن,مراببر,ساعت 9:5 توسط اسماعيل| |
شبي درساحل آرام چشمت به درياي محبت دل سپردم درامواج نگاه مهربانت دلم رامن چه زود ازياد بردم به زيربارش زيباي مهتاب تودر من موجي از احساس بودي تودر دشت شقايق هاي وحشي شروع ساده ي يک ياس بودي توگفتي:عشق يک حس لطيف است خيال انگيز،زيبا،شاعرانه من اماغرق درموج نگاهت که دل رابردي ازمن عاشقانه
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:شبي,ساحل,شبي,شبي,ساعت 22:23 توسط اسماعيل| |
14س:تازه توي اين سن هر واز بر تشخيص ميدن 15س:ياد مي گيرن که توي خيابون به مردم نگاه کنن 16س:توي اين سن اصولاراه نميرن،تکنو ميزنن وحرف نميزنن،دادميزنن،باراکت تنيس هم گيتارميزنن 17س:يه کمي مثلاآدم ميشن،فقط شعراشونوبلندبلندميخونن 18س:هرکي رومي بينن تاپس فردا عاشق ميشن،آخ آخ،آهنگهاي داريوش مثله چسب دوقلوبهشون مي چسبه. دوستان بقيه شو فرداپس فرداميذارم پيشنهادميکنم بياين ببينين. http://www.esmaeilrazavimh.loxblog.com/vorod
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:زندگي اجتماعي,پسرها,درسنين مختلف,ساعت 20:50 توسط اسماعيل| |
14س:تاپارسال هرکي بهشون مي گفت چطوري؟مي گفتن خوبم مرسي حالا ميگن مرسي خوبم 15س:نقاشيشون بهتر ميشه »بتونه کاري ورنگ آميزي« 16س:يعني يه عاشق واقعيند،فرداصبحم ميخوان خودکشي کنن،شوخي هم ندارن 17س:نشستن واشک ميريزن،بهشون بي وفايي شده 18س:ديگه اصلا عشق بي عشق،توي خيابون جلوي پاشونو هم نگاه نمي کنن دوستان بقيه شو فرداپس فرداميذارم پيشنهادمي کنم بياين ببينين.
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:زندگي اجتماعي,دخترها,درسنين مختلف,ساعت 16:45 توسط اسماعيل| |
خنده هام وگريه هام مال توئه چشم من هميشه دنبال توئه فاصله ميون مازياد شده داره ديدار به قيامت ميرسه اونقدر ازمن تودور ميشي ميري فاصله به بي نهايت ميرسه اونقدر ازغم تو تنهاشدم تنهايي به من حسادت مي کنه کسي نيست دور و برم تومي بيني دل من باغم رفاقت مي کنه حکمم اينه که دل آزرده بشم توجووني پير وافسرده بشم حتي توبهم توجه نکني بي کس وغمگين وسرخورده بشم
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:فاصله,فاصله,غم,فاصله,ساعت 16:6 توسط اسماعيل| |
اون که ازعشق تومرده منم عاشق وغمگين وافسرده منم مطمئنم که توبي دردي الان خسته ازدرد وزمين خورده منم پاي يک غريبه باختي عشقتو اون که توي عاشقي برده منم واسه اون فرق نداره تونباشي اون کسي که غصه تو،خودره منم هرچقدخواستي بدي کردي بهم اون کسي،بديتونشمرده منم بي وفااز جونيم خير نديدم مي بيني اون که کم آورده منم
نوشته شده در چهار شنبه 15 تير 1390برچسب:بي خير,بي خير,ساعت 9:46 توسط اسماعيل| |
من نشاني از تو ندارم،امانشاني ام را براي تو مي نويسم: درعصرهاي انتظار،به حوالي بي کسي قدم بگذار،خيابان غربت راپيدا کن و وارد کوچه پس کوچه هاي تنهايي شو،کلبه ي غريبي ام راپيدا کن،کنار بيد مجنون خزان زده وکنار مرداب آرزوهاي رنگي ام!در کلبه را باز کن وبه سراغ بغض خيس پنجره برو!حرير غمش را کنار بزن!مراخواهي ديد بابغضي کويري که غرق عصاره ي انتظار پشت ديوار دردهايم نشسته.
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390برچسب:نشاني من,نشاني,کوچه هاي تنهايي,کلبه ي غريبي ام,ساعت 18:7 توسط اسماعيل| |
به من اوگفت فردامي روداينجانمي ماند وپرسيدم دلم؟اوگفت:نه تنهانمي ماند به اوگفتم که چشمان توجادو کرده اين دل را وگفت اين چشم هاکه تاابد زيبا نمي ماند به اوگفتم دل دريايي ام قرباني چشمت ولي اوگفت اين دل دائمادريانمي ماند به اوگفتم قبولم کن که رسوايت شوم اوگفت کسي که عشق راشرطي کندرسوانمي ماند وحق با اوست عاشق شوهمين وهرچه باداباد چرا که در مسير عاشقي اما نمي ماند
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390برچسب:فردا مي رود,به من اوگفت,به اوگفتم,زيبانمي ماند,وحق بااوست,ساعت 9:55 توسط اسماعيل| |
اين منم بادلي باراني وعشق اين همه بي سر و ساماني وعشق اين منم بادلي تنها وغريب مانده دروسعت طوفاني وعشق باورم کن که بدون تو فقط منم وشرح پريشاني وعشق باتو من از همه ي حادثه هامي گذرم باتواز اين شب ظلماني وعشق توکه رفتي دل من ماندوفقط يک غزل،يک شب باراني وعشق
نوشته شده در سه شنبه 14 تير 1390برچسب:,ساعت 7:16 توسط اسماعيل| |

صفحه قبل 1 ... 4 5 6 7 8 ... 11 صفحه بعد


Power By: LoxBlog.Com